داشتمی فیلم رو برا خواهر گرامیتوضیح میدادم که ...
چنانی پراید لایی کشید به سرعت فلان به سمتم اومد
فقط به این فکر کردم که خواهری چیزیش نشه
خدارو دیدم و برگشتم .
دستامو گذاشتم رو کاپوت و پاهامو بردم بالا که آسیب نبینن
همه فک کردن بدلکارم
چند قدم جلوتر وایساد و پرت شدم جلو ماشین
نشستم و سریع خودمو جمع کردم ک نگرانم نشن
از راننده عذر خواستم که نگرانش کردم
اومدم تو ایستگاه اتوبوس تا خواهر فشارش بیاد بالا
چنان ترسیده بود رنگش رفت و فشارش افتاد.
قضیه اینه ک روی پل عابر ما همیشهههههه
معتاد و دزد ثابت هست و فقط شیفتاشون عوض میشه
منم وسیله امانت دستم بود نمیشد ریسک کنم .
خلاصه که خدا بغلم کرد .
پارسال همین موقع بود ک کمرم ب فنا رفت .
خواهر گرامیمیگن ینی سال بعد چی میشه